پاسخ میرلوحی به شبهاتی که خاتمی درباره آزادی مطرح کرد
تاریخ انتشار: ۲۰ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۹۴۷۵۸۲
به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و فعالیتهای دینی خبرگزاری فارس، سیدمحمد خاتمی در دیدار برخی فعالان اجتماعی و سیاسی با بیان اینکه «لا اکراه فیالدین»، یعنی در دین خدا که اصل است، زور و اجبار وجود ندارد گفت: ما از جامعهی عفیف حمایت میکنیم، اما به آن معنا نیست که عفت را با حجاب یکی بدانیم و آن را به زور به جامعه تحمیل کنیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سوءاستفاده سیاستبازان از واژه «آزادی»
حجتالاسلام سیدمحمدحسین میرلوحی، کارشناس دینی و مدرس حوزه علمیه در این خصوص به خبرنگار خبرگزاری فارس اظهار داشت: مسأله آزادی از آن مسائل بسیار مهمی است که هرقدر در جمهوری اسلامی به لحاظ عملی بسیار جایگاه خوبی دارد، اما به لحاظ نظری بسیار مظلوم واقع شده است.
وی افزود: یکی از سه رکن اصلی شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» از اصلیترین شعارهای زمان مبارزات، آزادی است. ولی هیچگاه در سطح عموم جامعه، تفسیر غالب صحیح از این امر مهم بیان نشده است. یکی از جذابیتهای اصلی انقلاب اسلامی و یکی از موجدارترین شعارهای سیاسی جوامع مختلف هم همین امر عظیم است که باعث شده تا سیاستبازان مختلف در طول دهههای مختلف برای پیشبرد اهداف خودشان از این شعار سوءاستفاده کنند.
پیامد شعار «آزادی» دولت اصلاحات
میرلوحی با بیان اینکه سردمدار سوءاستفادهکنندگان از شعار آزادی خاتمی است، گفت: او در دولت لیبرال اصلاحات با شعار آزادی یکی از اصلیترین بنیانگذاران شکاف اجتماعی، فحشا، از بینرفتن خانوادهها، افسردگی، تجاوز و خیانت در تاریخ جمهوری اسلامی شد. او اکنون مجدداً در ضمن سخنانی برای به اصطلاح حقوق زنان، روضهخوانی کرده است و با استناد به آیه «لا اکراه فیالدین» مدعی شده است که آزادی زنان از بین رفته و جمهوری اسلامی علیرغم دستورات قرآنی برای پوشش، اجبار قرار داده است.
این مدرس حوزه اضافه کرد: شکی در این نیست که ریشه همه ناهنجاریها از جمله ناهنجاری در پوشش و در کلان مسأله عفاف که اعم از پوشش است و همه رفتار و گفتار و کردار انسان را نیز شامل میشود، یک بدفهمی یا نفهمی فرهنگی است و حل آفت از ریشه با یک اقدام فرهنگی حل میشود. بهعنوان مثال وقتی بیش از سه دهه است فهم غالب از آزادی یک فهم صددرصد ضدعلم و صددرصد ضدانسانی و دینی است و درصدی از بدپوششی و مشکل عفاف بهخاطر این فهم ناصحیح غالب است؛ اما برای دزدی، آدمکشی، عبور از چراغ قرمز و دهها جرم دیگر و به تعبیر صحیحتر همه جرمها نیز همین ادعا برقرار است.
حجتالاسلام سیدمحمدحسین میرلوحی کارشناس دینی
آیا مسائل فرهنگی مانع دستگیری دزد میشود؟
وی ادامه داد: به طور مثال وقتی کسی دزدی میکند، مشکل او یک مشکل فرهنگی است، یا قناعت به دارایی خود ندارد یا اهل کار کردن نیست. یا قبول ندارد که اگر جهاد کنیم حتماً خدا رزق ما را من حیث لایحتسب میرساند، بنابراین دست به دزدی میزند. پس جامعه مکلف است در نظام تربیتی خود، مسأله قناعت و مسأله کار و مسأله توحید و رزاقیت الهی را دُرست جا بیندازد، اما اگر نکرد یا موفق نبود یا به هردلیلی این تربیت به متربی نرسید و دزدی انجام شد، نمیگوییم که خُب حالا نباید دزد را دستگیر کنیم، چون ریشه فرهنگی است.
میرلوحی گفت: در مسأله پوشش و در مسأله عفاف هم همین طور است. هرچند ما میپذیریم ریشه مسأله فرهنگی است و باید جامعه بداند عوارض بدپوششی و رعایت نکردن حریم عفاف چیست تا آنها را مرتکب نشود، اما ما که از انبیاء و ائمه و مخصوصاً رسول اکرم (ص) در تبلیغ و تبیین حقایق عالم قویتر نیستیم. آنها نیز حتی گاهی در تربیت فرزندان خود ناموفق بودند، حتی دشمنان خود آن معصوم هم شدهاند.
آزادی به معنای مقید نبودن به هر قیدی، قانون جنگل است
این کارشناس دینی با اشاره به اینکه جلوگیری قهری از ارتکاب ناهنجاریهایی که زندگی بشر را تحت تاثیر منفی قرار میدهد، از دستورات همه ادیان و حتی ممالک مختلف است، گفت: یعنی علیرغم اینکه ریشه هر جنایتی یک مشکل فرهنگی است و استثناپذیر هم نیست، اما نهایتاً هر مذهبی و یا هر کشوری که حکومت مکتبی و دینی هم ندارد، بالاخره با قوه قهریه در مقابل عوامل ضربه زننده به آن جامعه میایستد.
وی ادامه داد: هرچند ما وظیفه داریم و در ابتدا گفتیم، بر دوش ما به جد سنگینی میکند که آزادی را معنا کنیم و این معنا را در جامعه غلبه بدهیم، اما حتی در صورت حاکم شدن معنای صحیح هم قوه قهریه باید باشد. رحمت خدا بر شهید مطهری که بیش از ۵۰ سال در کتاب «آزادی معنوی»، آزادی را نبود مانع برای رشد تعریف کرد. اینکه ما آزادی را مقید نبودن به هر قیدی بدانیم این یعنی جنگل که لیبرالترین حکومتها که حتی همجنسبازی را هم قانونی کردهاند، آن را نمیپذیرند.
شبهاتی که عمامه به سرها درباره آزادی مطرح میکنند
میرلوحی گفت: در همین راستا سالیان سال است که حتی عمامه بسرانی که تفسیر قرآن میکنند، پا را در یک کفش کرده که براساس «لا اکراه فیالدین» ما حق اجبار کردن در حکومت دینی را بالاخص درباره پوشش و عفاف نداریم. البته آیات دیگری مانند «ما انت علیهم بمصیطر» را نیز دستاویز میکنند که بله خدا به پیغمبر فرموده است که تو هیچ سیطرهای بر مردم نداری و پس نمیتوانی چیزی را به مردم اجبار کنی.
این استاد حوزه علمیه ادامه داد: خُب ما سوال میکنیم، آیا میشود حکومتی برپا باشد که در آن هیچ قوه قهریه نباشد؟ هیچ دستگاهی در آن حکومت مردم را مجبور به هیچ امری نکند؟ آیا در عالم چنین حکومتی جز در جنگل هست؟ البته واقعاً در جنگل هم اینطور نیست، نظم و نسخ و قاعده اگر در جنگل وجود نداشت، همه جنگلها هم از بین میرفت و گونههای جانوری و زیستی نابود میشدند.
«لا اکراه فیالدین» به چه معناست؟
وی ادامه داد: پس «لا اکراه فیالدین» به چه معناست؟ چند معنای صحیح را میتوان گفت. برخی براساس شأن نزول این آیات میگویند بله وقتی اسلام کشورگشایی و گسترش پیدا کرد، لزومی نداشت اهل ذمه یعنی بیدینان و کافران را اجباراً مسلمان کند. اصلاً اسلام چنین اجازهای نداشت. اسلام تبلیغ میشد اگر میپذیرفتند مسلمان میشدند اگر نمیپذیرفتند بر دین آسمانی قبلی باقی میماندند، ولی در عوض باید یک حق مالی به نام جزیه به حکومت بدهند و صد البته آنها هم در ملاءعام برخی دستورات دینی مثل شرب خمر و بیعفتی و فحشا را حق ندارند، انجام دهند و به عموم قوانین حکومت پیامبر اسلام باید تن میدادند؛ جز اینکه احوال شخصیه را بر دین خود انجام میدادند. بنابراین لا اکراه فیالدین یعنی در پذیرش اصل دین اسلام اجباری نیست.
میرلوحی تصریح کرد: معنای دیگری نیز از این آیه صحیح است و آن این است که ما حکم اکراهی که «بیخود» افراد را به زحمت و سختی بیندازد، در اسلام نداریم. مثلاً روزه یک امر بسیار مهم و از بنیانهای احکام اسلامی تلقی میشود و در آن حدیث معروف، جزو 5 ستون اسلام است. اما اگر همین روزه باعث تشدید بیماری فردی شود، براساس نبود حکم اکراهی و لاضرر، این روزه از آن فرد برداشته میشود بلکه حتی بر او حرام میشود. معنای دیگری که صحیح است آن است که اساساً مساله اعتقادات و متدین شدن به امور دینی یک امر اجباربردار نیست. یعنی هیچکس بدون پذیرش عقل و قلب و یا به قول قرآن، فواد خودش، هیچ گزارهای را اساساً نمیتواند بهصورت اجباری بپذیرد.
حرف خاتمی این است: قانون نگذارید تا افراد به زحمت نیفتند!
این استاد حوزه اضافه کرد: شما نمیتوانی به زور به کسی بگویی آقا باید قبول داشته باشی دو دوتا چهارتا میشود. حالا هر چند گزاره تو صحیح باشد، مردم نمیتوانند اگر عقل و قلبشان مریض باشد، گزاره صحیح تو را بپذیرند؛ اما به این معنا نیست که نباید قوانین اجتماعی را رعایت کنند. مثلاً اگر کسی خیلی راننده عجولی هست و هیچ جوره نمیتواند بپذیرد که باید پشت چراغ قرمز بایستد، خُب بگوییم برای اینها قانون نگذاریم که خدای نکرده کسی را اجبار نکرده باشیم! این حرف مضحک و خندهدار را هیچ کس نمیزند. در همین فضای قانون راهنمایی رانندگی در اواخر دهه 70، برای جای انداختن مسأله کمربند ایمنی چطور مأموریت سنگینی به پلیس تا مدتها داده شده بود که ماشینها را جریمه یا بعضاً متوقف کند! نتیجه اینکه امری محال از نظر برخیها، الآن جزو عمومات است و بسیاری رعایت میکنند.
وی با طرح این سوال که آیا منظور خاتمی این است که اگر حکومت اسلامی تشکیل شد، برخلاف همه حکومتهای جهان، دادگستری یا ضابطی مثل پلیس برای متخلفین نداشته باشد، گفت: الآن امپراطوری رسانهای غرب که استاد جنگ روانی و القا و حقنه پیامهای گوناگون در مغز جامعه خودش هست، آیا آنها هم از پلیس و دادگستری مستغنی شدهاند و هیچ نیازی به قوه قاهره ندارند؟ اصلاً و ابدا این چنین نیست. آیا به خود نباید بیاییم که از این حرفهای شعاری مضحک دست برداریم؟
میرلوحی در پایان خاطرنشان کرد: مطلب دیگر آن است که از ابتدا مساله نظام اسلامی دو تار مو نبوده است که مسأله را سخیف کنند. بله در روایات ما حتی آن دو تار مو هم گناه است، اما از همان روز اول، نوع پوشش بسیار زننده و اغواکننده محل اشکال بود و جایی بود که گشت امنیت اخلاقی وارد میشد.
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: سید محمد خاتمی قرآن کریم آزادی لا اکراه فی الدین جمهوری اسلامی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۹۴۷۵۸۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کیومرث صابری؛ چگونه «گلآقا» و بعد «گلآقای ملت ایران» شد؟/ "بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق"؛ ناراستی که راست تلقی شد!/ نمادی که می توانست نهاد شود اما نشد
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز 11 اردیبهشت بیستمین سالگرد خاموشی کیومرث صابری فومنی است؛ نام ماندگار طنز در ایران بعد از انقلاب 57 که از حسن اعتماد رهبران جمهوری اسلامی به خود و سابقه دوستی با شهید رجایی بهره برد و در فضای جنگ جسارت کرد و با حمایت سید محمود دعایی ستون «دو کلمه حرف حساب» را در روزنامه اطلاعات به راه انداخت و بعد از چند سال در ادامۀ آن مجلۀ «گل آقا» را منتشر کرد که برای خیلیها یادآور دوران «توفیق» بود.
کارتون هادی حیدری به یاد کیومرث صابری (گل آقا). هادی حیدری خود از دست پروردگان مجله گل آقا و از همکاران آن بوده است
نسل تازه شاید نداند کیومرث صابری فومنی (که بر خلاف خیلیهای دیگر نام شهرستان زادگاه را حذف نمیکرد و کامل میآورد) چه نقشی بر جای گذاشت و در تمام دهۀ 70 یکی از تأثیرگذارترین چهره های فرهنگی و مطبوعاتی بود و از خشکی و زُمُختی و عبوسیِ سیاست در دهۀ 60 هم میکاست چه رسد به دهۀ 70 که حال و هوا تغییر کرده بود.
روزنامۀ اطلاعات نزد برخی به عنوان روزنامهای خنثی شناخته میشد و میشود اما همین روزنامه کارهایی کرده کارستان که از هر کسی برنمیآمده و یکی هم ستون «دو کلمه حرف حساب» با محتوای طنز در این روزنامه است. آن هم در چه سالی؟ 23 دی 1363 بود. در گرماگرم جنگ که روزنامهها و خود سیاست عبوس بود و رابطۀ مردم با طنز در برنامه "صبح جمعه با شما"ی رادیو خلاصه میشد و شوخی با گوشت 75 تومانی (75 تا تک تومان و نه 75000 یا 500 هزار تومان!) و کمی دیگر از این دست؛ پس از اتفاقات سال 60 همه دست به عصا شده بودند.
«دو کلمه حرف حساب» یک اتفاق بزرگ در تاریخ مطبوعات بعد از انقلاب است که طنز ژورنالیستی و مکتوب را احیا کرد و اگر سابقۀ نویسندۀ آن در دوستی با شهید رجایی چه در دبیرستان کمال و چه دوران وزارت آموزش و پرورش و نخستوزیری و ریاست جمهوری او و بعد هم دوران کوتاهی در دورۀ ریاست جمهوری آیتالله خامنهای نبود این امکان هرگز فراهم نمیآمد و نقش مرحوم سید محمود دعایی هم از این نظر ستودنی است. ( نامههای اولیه مرحوم رجایی به عنوان نخستوزیر به ابوالحسن بنیصدر رییس جمهوری که نثر شسته و رفته و لحن اداریتری دارد به ویرایش صابری است. بعدتر که اختلافات تشدید شد و در عنوان نامهها به جای "برادر گرامی دکتر سید ابوالحسن بنیصدر مقام محترم ریاست جمهوری" تعابیر صریح و ساده را شاهدیم و لحن نامهها هم کمی تند شده میتوان حدس زد نیاز به بازنویسی و ویرایش او نبوده است. کتاب نامههای نخستوزیر به رییس جمهوری منتشر شده)
مرحوم دعایی در اطلاعات ستونهای روزنامه را به نویسندگان منتقدی داد که با اصل انقلاب و نظام مشکل نداشتند هر چند که در صفحات لایی نویسندگانی چون سعیدی سیرجانی و باستانی پاریزی یا اسلامی ندوشن و چهرههای کلاسیک دیگر نیز مینوشتند.
از آن پس تا روزنامۀ اطلاعات را میخریدیم اول و قبل از آن که کاملا باز کنیم گوشه سمت راست صفحۀ 3 را کنار میزدیم تا ببینیم "دو کلمه حرف حساب" دارد یا نه و گاه در همان حالت میخواندیم. مثل حالا نبود که در گوشی تلفن همراه به هر سو سرک بکشی و تازه در این روزگار هم نویسندگان صاحب سبک همچنان متفاوتاند.
کیهان هم البته بعدها یک ستون را در صفحۀ ماقبل آخر به طنزنویسی داد که ارزش کار صابری را بیشتر نشان میداد و گویا نویسندۀ آنها وفاداری خود را به طرقی دیگر نشان داده بود و البته دلی نمیربود.
این که در اوج جنگ و در روزنامهای که سرپرست آن را امام خمینی تعیین کرده طنز سیاسی بنویسی کاری نبود که از هر که برآید ولی صابری فومنی انجام داد و «گل آقا» فراتر از آن که خاطره توفیق را زنده می کرد یادآور امضای دهخدای بزرگ بود: "دخو" در دورانی که «چرند و پرند» را در روزنامۀ "صوراسرافیل" مینوشت.
خیلیها نمیدانستند نام اصلی «گلآقا» چیست و لو هم نمیداد مگر مواقعی که در همان ستون جدی مینوشت و لوگو نداشت اما مشخص شد که او کیست.
با این حال تصویری از او منتشر نمیشد و فراموش نمیکنم که اول بار وقتی در یکی از جلسات ماهانۀ خانۀ عمویم او را از نزدیک دیدم مدام آن جثۀ کوچک با ظاهر غیر حزباللهی و ریش تراشیده و با لهجۀ گیلکی را ورانداز میکردم و نمیتوانستم باور کنم گلآقا هم او باشد و بعدتر که به خاطر فعالیتی که در کار گل و گیاه داشتم به خانۀ او بالای پل صدر در خیابان شریعتی رفتم او را صمیمیتر هم یافتم و وقتی دانست نه به اندازۀ او اما اهل ادبیات هم هستم حرفهامان بیشتر گل انداخت خاصه درست در یکی از روزهای عید نوروز 1368 که هر دو از خبر استعفا یا برکناری آیتالله منتظری شوکه شده بودیم و کار به سخن گفتن از سیاست هم کشید و با این که 24 سالی بزرگتر بود اختلاف سنی زیادی حس نمیکردم. از گل و گیاه و فضای سبز به شعر و ادبیات تا مطبوعات و روزنامهنگاری و البته سیاست و انطباق تصویر گلآقایی که در نوشتهها میشناختم با آن کاراکتر ذهن مرا به شدت درگیر کرده بود.
گلآقا اما بیش از آن که یادآور آن ستون باشد به خاطر «مجلۀ گلآقا» بر سر زبانها افتاد. نشریه ای با حال و هوای "توفیق" که 6 سال بعد از راهاندازی آن ستون و اول آبان 1369 با شمارگان صد هزار نسخه به قیمت 15 تومان روی دکه رفت و به سرعت به فروش رسید و به چاپ دوم و شاید سوم رسید و تجدید چاپ شد. صابری البته مجله را با همکاری مرتضی فرجیان راه انداخت اما چنان با صابری شناخته میشد که پایان همکاری آن دو چندان که تصور میشد سر و صدا نکرد. هر چند به خاطره ای تلخ بدل شد و برخی معتقدند در حق مرحوم فرجیان جفا شد.
غم بزرگ زندگی او البته از دست دادن فرزند جوان خود -آرش- در سانحۀ رانندگی بود و نمی دانم چرا بزرگان ادبی ما که به سوگ فرزند نشسته اند کم نیستند. با این حال همین که ذوق او در پی این سوگ مرد افکن نخشکید و دوباره نوشت، کاری ساده نبود و حالا زندگی او بیش از پیش «پوپک» بود که برای روشن نگاه داشتن چراغ گل آقا پس از پدر کوشید اما او هم یک جا متوقف کرد چون زمانه، دیگر شده بود.
گلآقا در تمام دهۀ 70 نشریهای مهم و خواندنی و تأثیرگذار بود که مطالب آن نقل میشد و از توقیفهای 1379 نیز جان به در برد اما دو سال بعد در دوم آبان 1381 و در دوازدهمین سالگرد تولد مجله خود صابری تصمیم به توقف انتشار گرفت و این بار امضای نوشتۀ او نه گلآقا بود نه شاغلام و نه غضنفر (شخصیتهایی که خلق کرده بود تا نمایندگان تیپهای مختلف اجتماعی باشند) بلکه امضا کرد: صابری فومنی. یعنی پایان و خداحافظ!
او هیچگاه دلیل توقف انتشار نشریهای را که به یک نهاد تبدیل شده بود اعلام نکرد اما همان موقع برخی حدس زدند پس از دوم خرداد 76 و در پی ظهور طنزنویسانی چون سید ابراهیم نبوی ذائقۀ مردم تغییر کرده بود و نه میتوانست مانند آنها باشد و نه شکل گذشته مخاطبان را سیراب می کرد ولی دلیل اصلی چیز دیگری بود. این که انتظار داشت نه تنها تحمل شود بلکه او را قدر بدانند که توجه مردم را به داخل جلب کرده ولی حاکمیت و سلیقه ها چندان دوپاره شده بود که اعتماد سابق به او هم زایل شده بود.
انکار نمیکرد که ایفای نقش سوپاپ برای جلوگیری از انفجار اجتماعی بد نیست ولی وقتی آدمی با مشخصات سعید مرتضوی به جان مطبوعات افتاده بود نه میشد با او در افتاد و نه نادیدهاش گرفت و ادامۀ انتشار عملا ممکن نبود. اگر از نهادهای غیر دولتی انتقاد میکرد چه بسا سراغ او میآمدند و اگر از خاتمی با اقتدارگرایان همسو میشد. در این فضا گویا حسن حبیبی که حامی و در عین حال سوژۀ گلآقا بود توصیه کرد فتیله را پایین بکشد.
این احتمال هم جدی است که وقتی شنید به سرطان مبتلاست نمیتوانست ادامه دهد و کمتر از دوسال بعد درگذشت. جالب این که مشهورترین جمله دربارۀ گلآقا سخنی است که هرگز نگفت و ننوشت: "بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق!"
در آستانۀ دوم خرداد 1376 این شایعه به شکلی بسیار گسترده پیچید که گلآقا نوشته "بنویسید خاتمی بخوانید ناطق" یعنی قرار نیست آرا درست شمرده شود حال آن که چنین جملهای را ننوشته بود اما ضربالمثل و به گلآقا منتسب شد.
در دوران "دو کلمه حرف حساب" روزنامۀ اطلاعات و بعد از آن که رهبران نهضت آزادی را افراد مسلحی ربودند و گویا شبه تیربارانی دروغین به قصد ترساندن برای آنان ترتیب دادند این خبر در رسانه ها قابل نقل نبود و از اینترنت و کانال تلگرامی و شبکۀ ماهوارهای هم البته خبری نبود اما گلآقا در قالب طنز نوشت که "شاغلام پیشنهاد داد دسته جمعی به بهشتزهرا برویم و زیارت اهل قبور کنیم و گفتیم: نه! خطرناک است. مگر نشنیدهای که میزنند؟ شاغلام پاسخ میدهد ولی ما پنج نفریم در حالی که آنها 9 نفر بودند. گل آقا هم میگوید: درست است ولی آنها اول میزنند بعد میشمرند!"
گل آقا چنان که اشاره شد آدمی مبادی آداب بود و وقتی دانست طنز کوتاه او در اطلاعات درباره مارگارت تاچر به سبب خانم بودن نخست وزیر انگلستان نوشته او را غیر اخلاقی جلوه داد رسما عذرخواهی کرد.
از ویژگیهای صابری این بود که نثری بسیار فاخر داشت و با ادبیات کلاسیک و معاصر نیک آشنا بود و بیشک برخی از نوشتههای او در کتابهای درسی به عنوان نمونۀ نثر پیراسته قابل درج و تدریس است اگر ذوقی مانده باشد. کافی است اشاره شود که وجه ادبی منحصر به خود صابری هم نبود.تا جایی که ابوالفضل زرویی نصرآباد یکی از بالیدگان گل آقاست که او هم ناباورانه چشم از جهان بست و از بیشتر ویژگیهای صابری برخوردار بود و راز توقف انتشار گل آقا را هم او فاش کرد وقتی صابری رفته و خود نیز با مرگ دست و پنجه نرم می کرد.
الگوی اصلی گلآقا اما نه توفیقها که علی اکبرخان دهخدا بود. مشروطهخواه، اهل ادبیات، نویسنده، ملی، روزنامهنگار و البته فرهنگنویس و صابری فومنی فرصتی برای انجام این آخری پیدا نکرد.
از خاطرات قابل توجه کیومرث صابری یکی این بود که چند ماه مانده به درگذشت امام خمینی همراه با مرحوم دعایی به دیدار رهبر فقید انقلاب میرود. در حالی که بعد از قبول قطعنامه 598 و تعبیر جام زهر تمام دیدارهای عمومی امام لغو شده بود و به خاطر آن و نیز بیماری سرحال نبود و صابری میگوید بسیار خسته و حتی افسرده به نظر میرسید و نگاهمان نمیکرد و دعایی گفت: پس ما برویم چون شما نگاه مان هم نمیکنید ولی آقا! این آقا گلآقاست ها و تا امام نام او را شنید نگاهی کرد و لبخند زد و خندید.
آدمهایی چون کیومرث صابری فومنی در گذر زمان بیشتر شناخته میشوند و در این 20 سال عیار او روشنتر شده است و نثر او همچنان گواه است. نثری که جا دارد در کتاب های درسی بیاید بلکه دانش آموزان هم از این همه ملولی کتاب های درسی به درآیند. (این که صابری بسیار کوشید گل آقا را فراتر از نماد به عنوان یک نهاد تثبیت کند تا قائم به شخص او نباشد و بعد ادامه یابد و دختر و دوستانش مدتی بعد از مرگ در این راه کوشیدند و ناکام ماندند می تواند به عنوان شاهدی دیگر بر نظریه دکتر کاتوزیان هم باشد: ایران؛ جامعه کوتاه مدت که به ایران؛ جامعه کلنگی هم مشهور است و این که در ایران نهادها نمی مانند و قائم به افراد است و برای همین مدام شاهد روز از نو روزی از نو و نقطه سر خط هستیم!)
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: دیدار گل آقا و آیتالله خامنهای (+عکس)/ نامه رهبری درباره مجله